کتاب «مه و دود نوشته سجاد خالقی از انتشارات مهرستان» از منابع کتابخوان ماه آبان معرفی شد.
«مه و دود» پدیدآور: سجاد خالقی ناشر: مهرستان تعداد صفحات: 139
یکی از ثروتمندان مازندران متوجه میشود که از سوی رضاخان تهدید شده تا زمینهای بسیار ارزشمند خود را به او ببخشد. او اموالش را در حضور بزرگان منطقه، وقف و سه سند از آنها تهیه میکند. دو سند از بین میرود و تنها یک سند باقی مانده. برای حفظ املاک، گروهی از مبارزان مازندران، سند را برداشته و فرار میکنند. شاه برای سند جایزه میگذارد. لاچین که به دلیل تمرد از فرماندهاش برای نکشتن مردم، محکوم به اعدام و فراری است و میخواهد با این خوشخدمتی جبران مافات کند، با جانقلی (شخص معتادی که برای پول هر کاری میکند، حتی آدمکشی) که او هم به شدّت نیازمند پول است، چرا که بدهی زیادی دارد و طلبکارها میخواهند دو دخترش را به جای بدهی تصاحب کنند، برای پیدا کردن سند راهی چهارمحال میشوند تا فردی به نام خدامراد را که روزگاری شخصی خشن و آدمِ خان بوده و به سلاخ معروف است پیدا کنند، تا با کمک او به عنوان بَلَدِ راه بتوانند به سند دست یابند.
خدامراد که زنش توسط خان آزار فراوان دیده به همراه پسر نوجوانش اردشیر تنها و دور از دِه زندگی میکند (او خیلی مراقب است که پسرش از گذشتهی تیره و تارش با خبر نشود و تحت تأثیر گذشتهی او قرار نگیرد.)، به این شرط که جانقلی پسرش را با سواد کند قبول میکند به آنها کمک کند و هر سه راهی میشوند. اما اردشیر پسر خدامراد که قرار بود در کلبه بماند نیز به آنها میپیوندد. در مسیر پیدا کردن مبارزان، اتفاقاتی رخ میدهد که هر سه ناگزیر میشوند زندگی و پیشینهی خود را تعریف کنند. آنها در مسیر گاه با هم گلاویز شده و گاه در کنار هم قرار گرفته و جان یکدیگر را در شرایط سخت نجات میدهند.
در نهایت درون درهای مخوف جسدی را پیدا میکنند که سند را همراه دارد. آنها سند را برداشته و برمیگردند، در راه برگشت با نیروهای رضاشاه برخورد کرده که به آبادیها حمله کرده و مردم را قتل عام کردهاند، با آنها درگیر شده و بعد از کشتنشان اسلحهها، گاری و غذایشان را برمیدارند. در پایان با سربازان متفقین متجاوز به ایران مواجه میشوند که میخواهند شهر را تصرف کنند؛ آنها از خیر سند و جایزهاش میگذرند و با این تفکر که خاک ایران نباید به دست دشمن بیافتد برمیگردند و به جنگ با متفقین متجاوز میروند. در این اثر مخاطب نوجوان با اثری در خور مواجه است، جذاب با شخصیتپردازی عالی و فضاهایی مشابه داستانهایی جستجوگرانه با بیانی کاملاً غیر شعاری و که حکایتگر بخشی از تاریخ عصر پهلوی اول و اوضاع و احوال مردم ایران در آن ایام است. نویسنده به طبیعت زیبای استان چهار محال و بختیاری میرود و دوران رضاخان، ظلم و بیداد حاکم بر جامعه، نظام خانسالاری که بر مال و ناموس مردم دستدرازی میکند و فقر و فلاکت و بیسوادی و در نهایت سر تعظیم فرود آوردن حکومت دستنشانده در برابر هجوم بیگانگان را به تصویر میکشد.
در بخشی از کتاب میخوانیم: تنگه همین جاست تنگه زندانه رفتن توش راحته؛ اما بیرون اومدن تقریباً محاله. همه درون تنگه را نگاه کردند، سفیدی خالصی همه جا را گرفته بود و نمیشد انتهای آن را دید. خدامراد به راهش ادامه داد.
ورود به سیستم
ارسال پیغام
نکته : شماره ثبت, شماره رکورد و یا هر داده ورودی که باعث بروز خطا شده است را در متن بازخورد ارسال نمایید.